تا شقایق هست زندگی باید کرد...
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد
من در این آبادی، پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری، ریگی، لبخندی
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می خواند...
سهراب سپهری
نظرات شما عزیزان:
خانه ام را
شناسنامه ام را
گهواره ام را پیدا نمی کنم
بگذار گورم را هم گم کنم
.gif)
.gif)
.gif)
به منم یه سری بزن نظراتو بگو ممنون
.gif)
گفت: هر وقت که عزیزی یادم کند
پس خدایا آنکه صادقانه مرا یاد می کند
عاشقانه نگاهش کن.
من از هر کی که مثل من بهت دل داده می ترسم
یه جوری رفتی تو قلبم یه جوری گیر احساسم
که هیشکی و به غیر از تو به رسمیت نمی شناسم نمیدونم عرفان بهت گفت یانه موافقیم با مغز درفته بلینک بعد خبرم کن گلم
.gif)
.gif)
.gif)
دنیا تـنگ،
نومیدی توان فرساست، می دانم!
ولیکن ره سپردن در سیاهی، رو به سوی روشنی زیباست!
- - - - - - -